معنی چپق فرنگی

لغت نامه دهخدا

چپق

چپق. [چ ُ پ ُ] (ترکی، اِ) یک نوع حقه ای که در آن توتون ریخته و لوله ای بآن وصل نموده و بر روی توتون آتش گذاشته جهت گرفتن دود بکشند. (ناظم الاطباء). آلتی است برای کشیدن دود، دارای دسته ای که میانش سوراخ است و وصل به سر چپق، که عموماً ظرف گلی پخته است، میشود و یک طرف آن ظرف متصل به دسته و درطرف دیگر توتون ریخته آتش میدهند تا بتدریج سوزد و دود دهد. (فرهنگ نظام). سبیل گونه ای دارای سر و چوب که توتون در آن کرده، مثل سیگار و قلیان کشند. آلتی چون پیپ و سبیل مخصوص کشیدن توتون. نوعی پیپ. قسمی سبیل. آلت کشیدن نوعی توتون که بیشتر روستائیان و عوام الناس بدان وسیله تدخین کنند. || لغتی آذری مصحف چوبک فارسی (مصغر چوب)، بمعنی چوب تر نازک. ترکه. شاخه ٔ راست و جوان و تر. چوب. چوبک. چوب خرد.


چپق کش

چپق کش. [چ ُ پ ُ ک َ / ک ِ] (نف مرکب) چپق کشنده. آنکه به کشیدن چپق معتاد است. چپقی. کسی که چپق میکشد یا به کشیدن چپق عادت دارد. پیپ کش. سبیل کش. رجوع به چپق و چپق کشیدن و چپقی شود.


چپق کشیدن

چپق کشیدن. [چ ُ پ ُ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) چپق دود کردن. پیپ کشیدن. سبیل کشیدن. رجوع به چپق و چپق کش و چپقی شود.


فرنگی

فرنگی. [ف َ رَ] (ص نسبی) منسوب به فرنگ. اروپایی. افرنجی. (یادداشت بخط مؤلف). اروپایی. مسیحی. (حاشیه ٔ برهان چ معین):
چنانکه تا به قیامت کسی نشان ندهد
بجز دهان فرنگی و مشک تاتاری.
سعدی.
خط ماهرویان چو مشک خطایی
سر زلف خوبان چو درع فرنگی.
سعدی.
چو ترک دلبر من شاهدپشنگی نیست
چوزلف پرشکنش حلقه ٔ فرنگی نیست.
سعدی.
ترکیب ها:
- توت فرنگی. فرنگی باف. فرنگی دوز. فرنگی ساز. فرنگی مآب. فلفل فرنگی. کلاه فرنگی. گوجه فرنگی. هویج فرنگی. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
|| (اِ) یک تن از مردم اروپا. (یادداشت بخط مؤلف).


چپق لو

چپق لو. [چ ُ پ ُ] (اِخ) دهی است از دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانه که در 14هزارگزی جنوب خاوری ترکمان و 3هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 686 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، نخود و عدس، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


قره چپق

قره چپق. [ق َ رَ چ ُ پ ُ] (اِخ) دهی از دهستان بناجو از بخش بناب شهرستان مراغه واقع در 5 هزارگزی جنوب باختری بناب و 3500گزی باختر راه ارابه رو بناب به میاندوآب. جلگه و باتلاقی و معتدل مالاریایی است. سکنه ٔ آن 1978 تن. آب آن از رودخانه ٔ صوفی چای و محصول آن غلات، کشمش، بادام، کرچک. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فرهنگ معین

چپق

(چُ پُ) [تر.] (اِ.) نوعی آلت تدخین دارای دسته ای چوبی و سری سفالی که توتون را در سر آن ریخته و دود کنند.، ~کسی را کشیدن نهایت خشونت را نسبت به کسی اعمال کردن.

مترادف و متضاد زبان فارسی

چپق

پیت، چوپوق، آلت تدخین‌توتون، چپوق،
(متضاد) قلیان، سیگار

فرهنگ فارسی هوشیار

چپق

یکنوع حقه ای که در آن توتون ریخته و لوله ای به آن وصل نموده و بر روی توتون آتش گذاشته جهت گرفتن دود بکشند

فرهنگ عمید

چپق

نوعی آلت تدخین با دستۀ چوبی و سر سفالی که توتون را در سر آن می‌ریزند و دود می‌کنند،

فارسی به عربی

چپق

انبوب

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

چپق فرنگی

465

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری